English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6969 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
partition wall U دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
shrew U سلیطه
shrewish U سلیطه
jezebel U سلیطه
termagant U سلیطه
shrews U سلیطه
fishwives U زن سلیطه
fishwife U زن سلیطه
counter fert U دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
murage U مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
common wall U دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
retaining wall U دیوار نگهبان دیوار محافظ
predator U درنده
fierce U درنده
fiercest U درنده
vulturish U درنده خو
fiercer U درنده
holders U درنده
predators U درنده
tigerish U درنده خو
lupine U درنده
tigerlike U درنده خو
lupin U درنده
tig U درنده خو
laniary U درنده
kitish U درنده خو
predatorial U درنده
holder U درنده
rapacious U درنده خو
harpy U ادم درنده خو
wolfishness U درنده خویی
harpies U ادم درنده خو
kite U ادم درنده خو
ferocity U درنده خویی
lacerative U برنده یا درنده
fury U درنده خویی
predatory U درنده غارتگر
kites U ادم درنده خو
puma U یوزپلنگ درنده امریکایی
rapacity U یغماگری درنده خویی
vulturous U درنده خوی کرکسی
hyaenas U ادم درنده خو یا خائن
pumas U یوزپلنگ درنده امریکایی
hyenas U ادم درنده خو یا خائن
requin U کوسه ماهی درنده
hyena U ادم درنده خو یا خائن
beast of ravin U جانور درنده یاشکاری
rapaciously U از روی درنده خوئی حریصانه
adjacent U نزدیک دیوار به دیوار
thresher U کوسه ماهی درنده سواحل امریکاواروپا
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
kite U فرد درنده خو به وسیله سفته بازی پول واعتبار به دست اوردن
kites U فرد درنده خو به وسیله سفته بازی پول واعتبار به دست اوردن
pandours or doors U امنیه وحشی درنده خو که درسال 1471 تشکیل شد وچندی پس از ان جز ارتش اطریش گردید
disrupted U شکسته
broken U شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
wrecked U شکسته
fragmentary U شکسته
downhearted U دل شکسته
heart broken U دل شکسته
zigzagging U شکسته
fracted U شکسته
fragmental U شکسته
zigzagged U شکسته
zigzag U شکسته
in pieces U شکسته
running hand U خط شکسته
heartbroken U دل شکسته
heartsick U دل شکسته
shaky U شکسته
shakiest U شکسته
shakier U شکسته
cursive U خط شکسته
zigzags U شکسته
fractured U سطح شکسته
wrech U کشتی شکسته
fracture U سطح شکسته
split screen U صفحه شکسته
split-screen U صفحه شکسته
fracturing U سطح شکسته
fractures U سطح شکسته
doddered U شکسته سست
shatters U قطعات شکسته
shard U کوزه شکسته
wrecked U کشتی شکسته
shatter U قطعات شکسته
broken U شکسته شده
distort U شکسته شدن
distorts U شکسته شدن
to run upon the rocks U شکسته شدن
a broken arm U بازوی شکسته
shards U کوزه شکسته
taxis U شکسته بندی
castway U کشتی شکسته
giant circle U افتاب شکسته
haken kreuz U صلیب شکسته
hot short U شکسته گرم
bone setting U شکسته بندی
pointed bracket U پرانتز شکسته
ballast U مصالح شکسته
bone setter U شکسته بند
german giant swing U افتاب شکسته
fyloft U صلیب شکسته
cold short U شکسته سرد
crushed stone U سنگ شکسته
sherd U کوزه شکسته
broken stone U سنگ شکسته
flinders U قطعات شکسته
framentary U شکسته ناقص
cauliflower ear U گوش شکسته
orthopaedics U شکسته بندی
modesty U شکسته نفسی
puncture U شکسته شدن
red short U شکسته سرخ
chevron U پرانتز شکسته
osteopathist U شکسته بند
angle bracket U پرانتز شکسته
orthopedics U شکسته بندی
bonesetter U شکسته بند
deject U دل شکسته کردن
punctured U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
puncturing U شکسته شدن
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
raddled U شکسته شده
refracted U شکسته شدن نور
refracts U شکسته شدن نور
refracting U شکسته شدن نور
chippings U سنگ شکسته ریز
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
humblest U شکسته نفسی کردن
refract U شکسته شدن نور
humble U شکسته نفسی کردن
brick ballast U مصالح شکسته اجری
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
potsherd U تکه سفال شکسته
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
zircon U سخن دست و پا شکسته
infirmly U بطور علیل یا شکسته
cast away U کشتی شکسته مطرود
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
pulled U شکسته شده افتاده
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
shipwreck U کشتی شکسته شدن
broken hardening U سخت گردانی شکسته
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
splint U چوب شکسته بندی
splint U وسایل شکسته بندی
jargon U سخن دست و پا شکسته
brokenly U بطور شکسته یا بریده
agmatology U علم شکسته بندی
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
swastika U صلیب شکسته المان نازی
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgin U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
Why don't you work? Did you break your fingers? U چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
enclosure wall U دیوار بر
wall U دیوار
fence U دیوار
bulkhead U دیوار
wellhead U سر دیوار
alignment frontage U بر دیوار
partition U دیوار
bulwarks U دیوار
bulwark U دیوار
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1ایا با رنگپاش خرطومی می شود دیوار را رنگ کرد
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com